کد مطلب:129941 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

نگاهی به نقش امام زین العابدین
موضع امام زین العابدین (ع) را در برابر مسائل فراوانی كه پس از عاشورا تا هنگام رسیدن به شام - و به ویژه آنچه در شام اتفاق افتاد - دیدیم؛ و شواهد چندی


را درباره ی نقش بارز امام (ع) نسبت به مردم، حكومت و شخصیت ها یادآور شدیم. امام (ع) توانست موانعی را كه حكومت بنی امیه ایجاد كرده بود از میان بردارد و ویران سازد. حصار تبلیغاتی تحمیل شده بر مردم را بشكند و حقایق پوشیده را بر ایشان آشكار سازد.

امام (ع) در یك جا مردمانی ساده دل را می بیند كه حقایق را بر ایشان وارونه جلوه داده اند؛ با این گروه با سعه ی صدر رفتار می كرد. مانند آن مرد شامی كه خداوند را به خاطر قتل حسین (ع) و خاندانش شكر می كند، اما پس از شنیدن آیه های قرآنی نازل شده در حق اهل بیت (ع) - مانند آیه ی تطهیر و آیه ی مودة و دوستی خاندان رسالت و... - به فطرت پاك خویش بازمی گردد و می گوید: خداوندا! من به سبب سخنانی كه در دشمنی این قوم گفته ام به درگاهت توبه می كنم. خداوندا من از دشمنان محمد و آل محمد، از جن و انس، بیزاری می جویم». [1] و یزید این را تحمل نكرد و فرمان به قتل پیرمرد شامی داد. [2] .

تمسك به قرآن و استدلال به این كتاب شریف، بهترین شیوه ای بود كه امام (ع) در این مقطع، برای استدلال انتخاب كرد. زیرا بنی امیه - چنانكه گفتیم - از گسترش روایات مربوط به فضائل اهل بیت (ع) به طور كامل جلوگیری كردند و در مقابل، احادیثی در فضیلت دشمنانشان جعل نمودند!

برخورد امام (ع) با اشخاص ساده لوح فریب خورده - مانند داستان آن مرد شامی - و یا دیگرانی كه از این قرار نبودند، در راستای كشف حقایق و بیدارسازی اذهان خفته بود. مانند آنچه درباره ی سخن گفتن امام (ع) با مكحول، [3] صحابی رسول خدا (ص) و یا منهال نقل شده است [4] .


در جای دیگر می بینیم كه در رویارویی با طاغوت، با قدرت ایمان و نیروی بیان و اقامه ی دلیل به او حمله می كند، به طوری كه جز خواری و زیانكاری چیزی برای او باقی نمی گذارد. سپس به او وعده ی آتش می دهد چرا كه پیرو شیطان بوده و خود نتیجه و میوه ی بت پرستان است. از این رو به او چنین می فرماید: ای یزید تو را به خدا سوگند می دهم، به گمان تو اگر رسول خدا (ص) ما را به ریسمان بسته می دید چه می كرد؟ آیا بر ما رقت نمی آورد؟ پس یزید فرمان داد كه ریسمان را بریدند و نشانه های شكست در او دیده شد؛ [5] و همه ی حاضران گریستند [6] هنگامی كه یزید - مدعی خلافت رسول خدا (ص) - بر بیتی از شاعر جاهلی استشهاد می كند، امام پاسخ او را با آیه ی قرآنی می دهد. این امر بر یزید گران می آید [7] و چاره ای جز این نمی بیند كه به آیه ای قرآنی، به طور نابجا پناه ببرد. اما امام برای او و برای همگان عدم آشنایی او با قرآن و عدم درك معنایش را اثبات می كند. [8] آیا چنین كسی می تواند داعیه دار خلافت اسلام باشد؟ با كمال تأسف بیشتر تاریخ نویسان، این بخش اخیر را نقل نكرده اند.

این نمونه ی تلاش هایی است كه درباره ی رویارویی امام (ع) با طاغوت و شكستن جبروت و اقتدار او نقل شده است.

در زمینه برخورد با عامه ی مردم؛ اوج آن را در سخنرانی غرایی می بینیم كه در مقابل اجتماع فراوان مردم با حضور یزید ملعون ایراد می كند. اما درباره ی تأثیر و بازتاب این سخنرانی به تفصیل سخن گفته ایم [9] و در اینجا تنها به آنچه سید محمد بن ابی طالب در هنگام نقل این خطبه آورده است بسنده می كنیم: «او پیوسته، خود را معرفی می كرد تا


آنكه صدای گریه و ناله ی مردم بلند شد و یزید ترسید كه مبادا آشوب به پا شود و به مؤذن فرمان داد كه سخن او را قطع كند.» [10] .

از همین جا به راز اقدام یزید مبنی بر زندانی كردن امام (ع) [11] ، یا فرمان به ترور وی [12] و پیشنهاد برخی صحابه [13] و مشاوران یزید، [14] مبنی بر به شهادت رساندن امام (ع) پی می بریم. این شواهد متقن مؤید میزان موفقیت تلاش های امام (ع) در زمینه های گوناگون می باشد.


[1] الفتوح، ج 2، ص 183؛ تفسير فرات كوفي، ص 153، ح 191؛ امالي صدوق، ص 230؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 191؛ الاحتجاج، ج 2، ص 120؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 61؛ بحارالانوار،، ج 45، ص 154 و 166.

[2] الملهوف، ص 211؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 384.

[3] الاحتجاج، ج 2، ص 134؛ به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 162.

[4] تفسير القمي، ج 2، ص 134؛ الفتوح، ج 2، ص 187؛ با تفسير فرات الكوفي، ص 149؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 71.

[5] الطبقات الكبري، ص 83؛ الرد علي المتعصب العنيد، ص 49؛ تذكرة الخواص، ص 262؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 86؛ تاريخ دمشق، ج 19، ص 493؛ مثيرالاحزان، ص 98؛ الملهوف، 213؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 294.

[6] تذكرة الخواص، ص 262.

[7] المعجم الكبير، ج 3، ص 109، ح 2806؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 19، ص 493؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 319؛ تاريخ الاسلام، ص 18؛ مجمع الزوائد، ج 29، ص 195.

[8] تفسير القمي، ج 2، ص 352؛ الفصول المهمة، ص 195.

[9] ر. ك. مبحث «نگاهي گذرا به خطبه و بازتاب آن» در همين كتاب.

[10] تسلية المجالس، ج 2، ص 395.

[11] المناقب، ج 4، ص 173؛ امالي صدوق، ص 231؛ بصائر الدرجات، ص 339؛ بحارالانوار، ج 45، ص 140.

[12] بحارالانوار، ج 45، ص 168 و 200؛ المناقب، ج 4، ص 173.

[13] تاريخ مدينة دمشق، ج 19، ص 420.

[14] اثبات الوصية، ص 145؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 198.